دسته ای شعربه هم بافته امچون گیسوانتو پیچیده ام در پرنیان پنداربا
خیالی به
شیرینی لبانتو گامهایی به چابکی نگاهتبه سوی تو می آیمباز کن آغوشت راو بگذار خنده از لبانت بجوشدو برق در چشمانتتاریکی های مرا روشن کندو رخنه کند در دالان های خیالمخسته امچونان خبری سرشار از اندوهلب بگشاتا در زلالی حرفهایتخیالم را شستشو دهم من باغی اندوهگینمبهار را به من عرضه کنپیام آور شادمانی باشباران را بر من ببارتا نسیم سخاوتت سبزم بداردقدری آب به من بنوشانکه فرسوده ی سرابمدر برهوت هایی کهکلام روشنی نداشتندو صدایشان سرشار بوداز حقارت و تحقیرقدری برایم سخن بگوهنوز باور دارمبه رسالت پرندگانی کهبرای آوردن بارانسر از پا نمی شناسند .تنهای تشانی تاریکی...
ما را در سایت تاریکی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tanhatashani بازدید : 32 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:57